دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود
دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود

نیمه پر یک لیوان خالی خالی

و از مزایای نبودنت  شاهزاده کوچولو،

اینکه می شود بی دقدقه قرمه سبزی خورد...

یا ظهر جمعه کباب لُمباند با کلی پیاز....

تقسیم وظایف

امشب را جای من ،

تو ببار آسمان...

یک دریاست در دلم اما،

من اگر ببارم،

دل شاهزاده می گیرد

کارنت مود فاک عظما

یکی بیاد بگه من ازین به بعد پنج شنبه شبا،عصر ها که دلتنگ میشم چیکار کنم؟ پ.ن : گردنبندت آماده نشده....دارم خفه میشم

چهارشنبه شب

میگما...

اگه رو تختیم و  رو بالشیم رو عوض کنم ،

میشه که مثلا....

....

....

بمونی؟ اصلا میدونی  چی؟ ملو رو هم میندازم بیرون درو هم میبندم...تو فقط بمون...


پ.ن : حالات خرابات ...ازفردا من می مانم و شهری که بی تو، چشم دیدن همدیگر را نداریم. من می مانم و پالادیومی که پرسشگرانه خیره می شود که کو؟؟ پسرک، آن یارت کو؟آن که موی بلند دیوانه داشت ،  همان که همه اش جست و خیز میکرد ،  چرا نیست کنارت؟

بیچاره آن حوض پارک، آنکه کنارش از ضجه های خفه شده آشوییتس  می خواندیم، همان که تاب مویت را بازتاب میداد میان ابر ها....کاش تاب بیاورد تب نبودنت را امسال بهار...

چه یخی بزند سر بالایی کلبه ....فدای نگاه و  اشک هایی که روز آخر ریختی....

عجب سیانوری بشود عصر این جمعه*


*ناگهان دیگر نمی توانم بنویسم





ای دور به دل نزدیک ،

هیچ نمیگذاردم 

طرح رُخت 

به حال خود....

هیچ نمیرود دمی ،

بی عطش وصال تو...