دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود
دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود

۵شنبه شب ساعت ۲.۴۲ دقیقه

هیچ خیابانی ، 

هیچ جای دنیا،

 برای من ولیعصر نمیشود....

نه به خاطر جوبای پت و پهنش که آب با شدت توشون میرفت پایین و من تو عالم بچگی آرزوم بود یه روز بتونم از روشون بپرم. 

و نه  واسه ذوق اولین بارتنهایی سوار اتوبوس شدنم، مدرسه رفتن ها و برگشتن هام ، احمق بازی های سن بلوغم با دوستام ،  و هزار تا چیز دیگه اینجا اتفاق افتاده....نه


هیچ خیابونی ،

هیچ جای دنیا ،

واسه من ولیعصر نمیشه....

 نه واسه درختای پیرش که با جفای شهرداری و با وجودی که نصف ریشه هاشونم دادن موشا خوردن ، باز دلشون نمیاد بلندترین خیابون خاورمیانه کچل بشه...

نه حتی چون نزدیک ترین راهه واسه رسیدن به تو ....


هیچ خیابونی ،

 هیچ جای دنیا ،

واسه من  ولیعصر نمیشه...

چون میشه یه ۵شنبه شب برفی ساعت ۳.۲۱ دقیقه راه افتاد توش و  حس کرد ولیعصر، این دایه مهربون پیر ، چه قدر همیشه آماده استقباله از آدمه. یک دممممم....بازدمممم..... و ولیعصر ما رو میدونه!

 هیچ خیابونی  شاهزاده کوچولو،

هیییییچ خیابونی  این همه مهربون نیست. این همه به اندازه نیست. نه کم نه زیاد؛ درست همون اندازه که لازمه. امشب حسابی باریدن، هردوشون...هم چشای پسرک هم آسمون ولیعصر، پا به پای هم. پسر  واسه عشقش ، ولیعصر واسه...

هیچ خیابونی این همه آدم رو نمی فهمه که ولیعصر...

هنوز که نرفتی ولی ....چقدر تهران تنگه بی تو

یک سبز خوشرنگ

رفته بودیم شهر کتاب  پالادیوم خودکار بخری....

درگیر رنگ خودکار سبزها ، 

هی می نوشتی  "خوشرنگ"  که امتحان کنی و من؛

 یاد سیاه چشمانت می افتادم....