دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود
دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود

Somebody empty me

بیا امشب کمی قدم بزنیم با هم....

نگران نباش؛ 

دوباره برت میگردانم به قاب عکس....

تصمیم

دست های تو 

همان تصمیمی بود،

که باید میگرفتم..

#مریدا

کارِنت مود....ساچ ِ فاکینگ بد نایت

حکایت مردی که پای قمار باخته ، آخرین all in را داد...رویا هایی که آتش گرفتند و سیل آمد هر چه خاکستر، برد...حکایت دایره و یادگاری صفحه اول، آن روزها ،عشق به یه هویج ذهنی خجالت آور و صنوبری که قد نکشید و آنننننن همه چشم که دیگر خیره نماندند...حکایت دل های شکسته و شفقی تاریک تر از شب.

رزایلی که از لباس گذشت، پوست شد به تن و ما لعنت فرستادیم زمانه ننگین را...

حکایت معاملات پایاپای؛ که پای ما دل بود. و مادری که دستانش چروک شد از شستن لباس سفید آبرو...و صعود ما به پشتِ بامِ ساختمانی که فرو میریخت.

لوپ معیوب و  اتصال دروغ..دروغ،دروغ

رود بی فروغ، کف زرد، خون . و پایی که نپرید تا دستی برسد...و ما یادمان رفت پا خودش معلول اراده بود ولی فحش ها را دست خورد.

حکایت ترازو و چند چند ...بالا آوردن های متریالیستی و رویای شیرین یک عشق بورژوازی در اتوپیایی که مشترک نبود


پ. ن : برای خودم نوشتم...شب سختی بود...

خیلی سخت






رد شدیم

 هر روزی که میگذره یه روز به دیدارمون نزدیکتر میشیم....

این تنها کورسوی این روزهای تاریکمه!