هیچ روی دگری نیست مرا
پشت دردم درد است؛
کی دور شدیم از هم،؛که این فاصله افتاد، رشد کرد و رشد کرد....و امشب ، لب هایش را که خاراند، خشک شد ریشه ام.
نه هیچ نشناختمش یاغی دوست داشتنی ام را ؛ که پاریس همه چیزم را از من گرفت. دیگر هیچ نامه ای به هیچ شاهدختی نخواهم نوشت. و کاش که میسر نشود آرزوی دیدار دیدار، که سنگ خوشحال نمی شود.
پس لعنت به لعنتی که جز "من"نثار کس کنم. و به همینشب قسم که هیچ زمستانی ازین سردتر نمیشود هیچ وقت....که امشب را فراموش نخواهم کرد.