از رستوران که زدیم بیرون،
یه بارون خوبی میزد،
من بودم و اون و بی نهایتِ خیابونای پاریس.
من تو فکر خوشبختی بودم و اون....
اون تو فکر تعطیلی مترو
این تمام داستان ما بود