-
غربت در اتاق خواب خود
سهشنبه 27 شهریور 1397 00:50
جات تو اتاقم خالیه
-
بعد از نومزدنگ
شنبه 10 شهریور 1397 15:22
احمقه نفهمه .... ولی زنمه دوسش دارم؛ خیلی دوسش دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 تیر 1397 01:49
میشه خسته بود ازش، از غر زدناش، از یه نفر نبودناش ، ثبات نداشتناش، میز به هم ریختناش، یا عصبانی، میشه عصبانی بود از نفهمیاش، از پایه میز شکستناش، میشه دلت بخواد که داد بزنی سرش، به توعون درد گرفتنات میشه دلت بخواد کله اش رو بکنی از بس حرست میده، حرصی که میره سوزش میشه شبا رو قلبت میشه حرص رو با "سین" نوشت و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 خرداد 1397 04:50
چه ترسناک میشود...که غم عنان بریده چون شتا و باد میشود.... که هیچش هیچ، هرگزش رضا به ما نمیدهد تمام من پاک تمام میشود چنین بُود اگر چه ترسناک میشود، امید سیاه میشود... چنین اگر به سر شود ، دیر به سر نمیشود نشسته ام نبینمش، ولیک تنگ میشود دلم دلم دلم دلم
-
she makes me feel....
سهشنبه 3 بهمن 1396 19:58
از رستوران که زدیم بیرون، یه بارون خوبی میزد، من بودم و اون و بی نهایتِ خیابونای پاریس. من تو فکر خوشبختی بودم و اون.... اون تو فکر تعطیلی مترو این تمام داستان ما بود
-
سرما انرژی نیست...سرما نبود گرماست
شنبه 13 آبان 1396 00:52
هیچ روی دگری نیست مرا پشت دردم درد است؛ کی دور شدیم از هم،؛که این فاصله افتاد، رشد کرد و رشد کرد....و امشب ، لب هایش را که خاراند، خشک شد ریشه ام. نه هیچ نشناختمش یاغی دوست داشتنی ام را ؛ که پاریس همه چیزم را از من گرفت. دیگر هیچ نامه ای به هیچ شاهدختی نخواهم نوشت. و کاش که میسر نشود آرزوی دیدار دیدار، که سنگ خوشحال...
-
پشت هیچستانم
پنجشنبه 25 خرداد 1396 22:42
ببار ای نم نم بارون زمین خشک را تر کن، سرود زندگی سر کن، دلم تنگه ، دلم تنگه.... حکایت قصهٔ حزن دلاور هاست حکایت جنگجویی خسته، ز زخم تیغ ، هم بر پیکر یاران و دشمن هاست پس اندازد سلاحش را، نه از جان کاهی و عمق جراحتها ، و یا از سختی پیکار با دشمن، نشیند لحظهای در حسرت دشتان دیروزی اه از دشتان دیروزی...و موج خرمن...
-
Somebody empty me
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 03:37
بیا امشب کمی قدم بزنیم با هم.... نگران نباش؛ دوباره برت میگردانم به قاب عکس....
-
تصمیم
جمعه 15 اردیبهشت 1396 06:53
دست های تو همان تصمیمی بود، که باید میگرفتم.. #مریدا
-
کارِنت مود....ساچ ِ فاکینگ بد نایت
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 06:37
حکایت مردی که پای قمار باخته ، آخرین all in را داد...رویا هایی که آتش گرفتند و سیل آمد هر چه خاکستر، برد...حکایت دایره و یادگاری صفحه اول، آن روزها ،عشق به یه هویج ذهنی خجالت آور و صنوبری که قد نکشید و آنننننن همه چشم که دیگر خیره نماندند...حکایت دل های شکسته و شفقی تاریک تر از شب. رزایلی که از لباس گذشت، پوست شد به...
-
رد شدیم
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 04:13
هر روزی که میگذره یه روز به دیدارمون نزدیکتر میشیم.... این تنها کورسوی این روزهای تاریکمه!
-
اندر حکایت بقای نسل با بزرگی هایی که بی علت نیستند!
سهشنبه 15 فروردین 1396 01:13
پشت میزش نشسته بود با همان ت نفر بیسابقه و البته همیشگ ی ! اما اینبار فرق میکرد،شاید به خاطر اینکه از خودش بیشتر م ت نفر بود... تمام و قایع اخیر ما ن ند سمفونی چهار فصل ویوا ل دی از جلوی چشما ن ش میگذشت دق ی قا با همان ا وج و فرود ها...چشمانش را رو ی هم گذا ش ت و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و آن سمفونی خیالی را...
-
پنج شنبه شب
جمعه 20 اسفند 1395 03:44
آه ، از این حجم تنهایی و دلشوره...و من درگیر این فکرم، که این دوری مرا کی از دلت شوید؟ و چون جانان من آنگه که پیش آید؛ گرت نام مرا دنیا، چو یاد آور شود سویت تو مکثی میکنی انگار، اما هیچ... و لبخندت، برایش....آخ.... که میبینم نشستن تیر بُرای نگاهت را... چه مرد افکن دل از آن دیگری بُردست... اما من... دو صد افسوس؛ دو صد...
-
تو کدامی؟
چهارشنبه 18 اسفند 1395 01:25
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را
-
دو هفته بیشتر
دوشنبه 9 اسفند 1395 05:44
چند روزی بود هوس دویدن کرده بودم....مثل همیشه که میرفتم تجریش؛ میدویدم تا ونک... و وسط راه پارک وی بود ...پارک وی به همه جا نزدیک بود....به تجریش،به تو، به پارک ملت ، میرداماد، ونک....پارک وی انگار دستانش را دراز کرده بود تجریش و ونک را میگرفت، میکشید سمت هم...و این معجزه پارک وی بود همیشه. از تجریش راه نیفتاده...
-
متولد اسفند
یکشنبه 1 اسفند 1395 15:33
روی بدنم هنوز، جای قوس تنت مانده آنگاه که آرام می گرفتی میان دستانم.... بی تو زمان چرا... ولی عمر نمی گذرد؛ زل زده ایم به هم... من و قرن تا از دور پیدایت شود دختر شهر آفتاب.... پ.ن : لبریز شدم پیدایم شد...هر روز لبریزم...این به کنار نوشتم آمدم انتشار را بزنم چشمم افتاد به خط دوم، دیدم جای "ت" ، "ن"...
-
گسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند
جمعه 29 بهمن 1395 03:49
این سوال رو ،که مرغ اول بوده یا تخم مرغ برای اولین بار تو بچگی شنیدم...یادمه که با ذهن یک بچه چطور درگیرش شدم...اول دبستان بودم....چند روز بهش فک کردم.عاشق معما بودم...دلم میخواست جوابش رو خودم بفهمم نه اینکه بپرسم. هنوزم این اخلاق رو دارم...عاشق اینم که ور برم ، زور بزنم فکر کنم تا خودم بفهمم....خلاصه یادمه چند روز...
-
عشق چیست؟ ۵ نمره
چهارشنبه 27 بهمن 1395 04:32
عشق یعنی بچسبونیش به دیوار....حتی وقتی نیست عشق یعنی با این کیفیت چرت ویدئو کال هم برق چشاشو ببینی عشق یعنی باشه، حتی وقتی نیست خلاصه که بیا جانا ، دل آغوش من تنگ است....
-
ما بهتریم
دوشنبه 25 بهمن 1395 02:16
چه غصه داشت چشمانت امشب کاش یادمان بماند ما بهتریم... از این شرایط، از این فاصله، از جبر دنیا ما بهتریم، ما بهتریم.... پ.ن : "چشمهایش" را ، بزرگ علوی اگر نمی نوشت رسالت من میشد....تصدقت
-
۱ شنبه صبح
یکشنبه 24 بهمن 1395 10:59
۴ ، ۵ ساعت خواب شب، صبحش هم اس ام اس هات رو باز میکنی...تماس از دست رفته جمعه صبح از شماره دلبر...حسابی روز آدم ساخته میشه پ.ن: یادت بماند دلبرا، هر روز هم بودیم در این زمان بی زمان دلدارهم بودیم... یادت بماند گمشده بی جان شهرت را، هر صبح و هر شب را که در آغوش هم بودیم حس نفس های شبم بر کتف و گوشت را یادت بماند دلبرا،...
-
نیمه پر یک لیوان خالی خالی
شنبه 23 بهمن 1395 17:24
و از مزایای نبودنت شاهزاده کوچولو، اینکه می شود بی دقدقه قرمه سبزی خورد... یا ظهر جمعه کباب لُمباند با کلی پیاز....
-
تقسیم وظایف
پنجشنبه 21 بهمن 1395 18:14
امشب را جای من ، تو ببار آسمان... یک دریاست در دلم اما، من اگر ببارم، دل شاهزاده می گیرد
-
کارنت مود فاک عظما
پنجشنبه 21 بهمن 1395 14:41
یکی بیاد بگه من ازین به بعد پنج شنبه شبا،عصر ها که دلتنگ میشم چیکار کنم؟ پ.ن : گردنبندت آماده نشده....دارم خفه میشم
-
چهارشنبه شب
چهارشنبه 20 بهمن 1395 20:56
میگما... اگه رو تختیم و رو بالشیم رو عوض کنم ، میشه که مثلا.... .... .... بمونی؟ اصلا میدونی چی؟ ملو رو هم میندازم بیرون درو هم میبندم...تو فقط بمون... پ.ن : حالات خرابات ...ازفردا من می مانم و شهری که بی تو، چشم دیدن همدیگر را نداریم. من می مانم و پالادیومی که پرسشگرانه خیره می شود که کو؟؟ پسرک، آن یارت کو؟آن که موی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 بهمن 1395 12:27
ای دور به دل نزدیک ، هیچ نمیگذاردم طرح رُخت به حال خود.... هیچ نمیرود دمی ، بی عطش وصال تو...
-
۵شنبه شب ساعت ۲.۴۲ دقیقه
جمعه 15 بهمن 1395 02:59
هیچ خیابانی ، هیچ جای دنیا، برای من ولیعصر نمیشود.... نه به خاطر جوبای پت و پهنش که آب با شدت توشون میرفت پایین و من تو عالم بچگی آرزوم بود یه روز بتونم از روشون بپرم. و نه واسه ذوق اولین بارتنهایی سوار اتوبوس شدنم، مدرسه رفتن ها و برگشتن هام ، احمق بازی های سن بلوغم با دوستام ، و هزار تا چیز دیگه اینجا اتفاق...
-
یک سبز خوشرنگ
دوشنبه 11 بهمن 1395 19:54
رفته بودیم شهر کتاب پالادیوم خودکار بخری.... درگیر رنگ خودکار سبزها ، هی می نوشتی "خوشرنگ" که امتحان کنی و من؛ یاد سیاه چشمانت می افتادم....