دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود
دور نویس های یک شویو

دور نویس های یک شویو

لبریز که شوم....سر و کله ام اینجا پیدا میشود

چهارشنبه شب

میگما...

اگه رو تختیم و  رو بالشیم رو عوض کنم ،

میشه که مثلا....

....

....

بمونی؟ اصلا میدونی  چی؟ ملو رو هم میندازم بیرون درو هم میبندم...تو فقط بمون...


پ.ن : حالات خرابات ...ازفردا من می مانم و شهری که بی تو، چشم دیدن همدیگر را نداریم. من می مانم و پالادیومی که پرسشگرانه خیره می شود که کو؟؟ پسرک، آن یارت کو؟آن که موی بلند دیوانه داشت ،  همان که همه اش جست و خیز میکرد ،  چرا نیست کنارت؟

بیچاره آن حوض پارک، آنکه کنارش از ضجه های خفه شده آشوییتس  می خواندیم، همان که تاب مویت را بازتاب میداد میان ابر ها....کاش تاب بیاورد تب نبودنت را امسال بهار...

چه یخی بزند سر بالایی کلبه ....فدای نگاه و  اشک هایی که روز آخر ریختی....

عجب سیانوری بشود عصر این جمعه*


*ناگهان دیگر نمی توانم بنویسم





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد